هر چه به ذهن آید

ساخت وبلاگ

برای نوشتن کمی دیر است از تو بنویسم یا از کس دیگر یا چیز دیگری . منتهای من تنهایی است ، رفیق من تنهایی غمگین من است . کاش تو بودی و من اینطوری نصف و نیمه و زشت نبودم ، کاش بودی و به من زندگی کردن را می اموختی ، اکنون فراموشی تو بهترین گزینه من است . شاید هم تنها گزینه من است ای لعنتی . دیگر نمی خواهم بهت فکر کنم لعنتی . تو ارام و ساکت تمام شده ای .......

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۵ساعت 22:31&nbsp توسط پوریا  | 

هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : تنهای,فراموش, نویسنده : 2iroop2 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:01

می نویسم تا فراموش کنم و فراموش بشوم ، دیشب  فیلم عشق و داروها را دیدم و بعد از  مدت ها دوباره حس فراموش شده ای در من جوشید . حسی که مرا به گریه واداشت ، طوری زدم زیر گریه که انگار عزیزترین کسم مرده است . باید قبول کنم  احساس در من مرده است . یادش به خیر روزی چه نگاه عاشقانه ای داشتم به همه چیز و همه کس ، چه شاعر با ذوق و احساسی بودم . ولی حالا واقعا سردم ، خیلی سردتر از زمستانی که می هر چه به ذهن آید ...ادامه مطلب
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نوشتن, نویسنده : 2iroop2 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:01

تو فراموش شدی ، کل دیتابیس تو با تمام table  های داخلت delete شد . تو از تمام خط قرمزهای من عبور کردی .دیگر نه احترامی برای تو قایل هستم و نه می خواهم تاثیر خاصی در زندگی من داشته باشی .تو رفتی دنبال لیاقتت و فقط تاسفش برای من به جا ماند که چرا این همه مدت چنین تصویری را از تو ساخته بودم در ذهن خودم . تصویری که هیچ ربطی به تو و واقعیت تو نداشت . + نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم هر چه به ذهن آید ...ادامه مطلب
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2iroop2 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:01

باید دوباره اغاز کرد ، باید دوباره نوشت ، ورزش کرد ، زندگی همین است رفیق . باید به ان معنا بدهی ،باید ان را خوشکل کنی ، هر ثانیه واقعا ارزشمند است ، این هدیه را دور نریز ، تا زنده ای زندگی کن ، طوری زندگی کن که سبک زندگیت الگوی دیگران باشد ، یا علی رو بگو و شروع کن ...........

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آبان ۱۳۹۵ساعت 22:41  توسط پوریا  | 
هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : انسان,بدون,احساس,هیچ,است, نویسنده : 2iroop2 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:38

نمیدانم برای کدامین هدف دست به قلم شدم ، ان گاه که در اولین ترکش نگاهت ،دیوانه وار مرا بلعیدی و چگونه سر به سرم گذاشتی در پیچ و خم روزگار . شدیدترین عشق ها بر تو باد ای لعنتی مضحک

+ نوشته شده در  سه شنبه دوم آذر ۱۳۹۵ساعت 12:46  توسط پوریا  | 
هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : همیجوری, نویسنده : 2iroop2 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:38

مردمانی که خود را گم کرده ایم ، روزها با تابش اولین نور خورشید برمیخیزیم ،آبی بر صورتمان میزنیم و دندان های های خود را مسواک نمی کنیم ،صبحانه ای بی میل ، میل میکنیم ، شلوار و لباس های هر روزمان را میپوشیم و روانه دنیای تلخ واقعیت میشویم . دنیایی که تو را بر اساس اعداد میسنجند ، دنیای مادی کسب و کار . در این میانه فراموش شده ایم ، هم خودمان ، هم نیازهایمان ، هم تمام بود و نبود وجودمان ، آن قدر تکراری شده ایم میان روزها که همه چیز را فراموش کرده ایم ، فراموش کرده ایم که باید زندگی کرد نه زنده بود ، فراموش کرده ایم که انسان هستیم و هر کدام استعدادی داریم ، فراموش کرده ایم ، فراموش کرده ایم حتی فر هر چه به ذهن آید ...ادامه مطلب
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : فراموش,کرده,ایم, نویسنده : 2iroop2 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:38

تو فراموش شدی ، کل دیتابیس تو با تمام table  های داخلت delete شد . تو از تمام خط قرمزهای من عبور کردی .دیگر نه احترامی برای تو قایل هستم و نه می خواهم تاثیر خاصی در زندگی من داشته باشی .تو رفتی دنبال لیاقتت و فقط تاسفش برای من به جا ماند که چرا این همه مدت چنین تصویری را از تو ساخته بودم در ذهن خودم . تصویری که هیچ ربطی به تو و واقعیت تو نداشت .
+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۵ساعت 15:23  توسط پوریا  | 
هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2iroop2 بازدید : 17 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:38

شاید زندگی ده سال قبل من در نوشتن خلاصه بشود ،بیشترین کاری که در طول این ده سال انجام دادم نوشتن بود . اگر درسی را در دانشگاه می افتادم مینوشتم ،اگر از کسی عصبانی میشدم می نوشتم ،اگر کسی من را ترک می کرد می نوشتم، خلاصه نوشتن رفیق همه وضعیت های من بود . 

مدت زیادی است که ننوشتم ولی در این روزهای ساکت و بی ابهام زندگی می خواهم دوباره بنویسم ، و هر چه از منظومه شمسی ذهن من می گذرد را با فونت تهاما بر روی صفحه لپ تاپم چاپ کنم . فکر میکنم دو سه روزی یکبار این وبلاگ را اپدیت کنم شاید هم بیشتر .........

هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2iroop2 بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 14:35

برای نوشتن کمی دیر است از تو بنویسم یا از کس دیگر یا چیز دیگری . منتهای من تنهایی است ، رفیق من تنهایی غمگین من است . کاش تو بودی و من اینطوری نصف و نیمه و زشت نبودم ، کاش بودی و به من زندگی کردن را می اموختی ، اکنون فراموشی تو بهترین گزینه من است . شاید هم تنها گزینه من است ای لعنتی . دیگر نمی خواهم بهت فکر کنم لعنتی . تو ارام و ساکت تمام شده ای .......

هر چه به ذهن آید ...
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2iroop2 بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 14:35

می نویسم تا فراموش کنم و فراموش بشوم ، دیشب  فیلم عشق و داروها را دیدم و بعد از  مدت ها دوباره حس فراموش شده ای در من جوشید . حسی که مرا به گریه واداشت ، طوری زدم زیر گریه که انگار عزیزترین کسم مرده است . باید قبول کنم  احساس در من مرده است . یادش به خیر روزی چه نگاه عاشقانه ای داشتم به همه چیز و همه کس ، چه شاعر با ذوق و احساسی بودم . ولی حالا واقعا سردم ، خیلی سردتر از زمستانی که می خواهد بیاید . نمیدانم این که هر بار بخواهم بنویسم فقط کافی است انگشتانم را روی کیبورد حرکت بدهم استعداد من است یا چیز دیگری ......بیخیال دلم پر است و گفتنی ها زیاد ... ولی کاش من هم بت هر چه به ذهن آید ...ادامه مطلب
ما را در سایت هر چه به ذهن آید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2iroop2 بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 14:35